خلاصه کتاب سرسختی نوشته آنجلا داکورث: استعداد یا سرسختی؟
چرا بعضی از افراد با وجود استعداد زیادی که دارند باز هم موفق نمیشوند؟ چرا افرادی هستند که بهره هوشی متوسطی دارند اما در میان موفقترین اشخاص سرشناس جای میگیرند؟ آیا استعداد میتواند تضمین کننده موفقیتمان در زندگی باشد؟ در این مقاله قرار است خلاصه کتاب سرسختی نوشته آنجلا داکورث را با هم بررسی کنیم و ببینیم چه ایدهها و بینشهایی میتوانیم از آن به دست آوریم.
خلاصه کتاب سرسختی، استعداد همه چیز نیست
چرا افراد موفق میشوند؟ دلیل اینکه افراد با استعداد زیاد به موفقیتهای بالا نمیرسند چیست؟ اینها سوالاتی هستند که در کتاب سرسختی نوشته آنجلا داکورث به آنها پاسخ داده شده است.
همه ما فکر میکنیم که استعداد همه چیز است. زمانی که به دوران کودکی و نوجوانی خود نگاه میکنیم به دنبال ردپایی از یک هدیه درونی یا استعداد هستیم تا به کمک آن خودمان را به قلههای موفقیت برسانیم.
زمانیکه در رسیدن به اهدافمان شکست میخوریم زانوی غم بغل میگیریم و با خودمان تکرار میکنیم: من استعدادش رو ندارم…..
اما واقعا استعداد همه آن چیزی است که ما را به موفقیت میرساند؟ آیا نمیتوان فرمول دیگری برای رسیدن به موفقیت و دستیابی به اهداف ارزشمند پیدا کرد؟
آنجلا داکورث در کتاب سرسختی به دنبال پاسخ این سوالات میگردد تا بتواند متقاعدمان کند که همه چیز به استعداد ربط ندارد. او با تحقیقات خود به این نتیجه رسید که افراد موفق عزمی جزم و پشتکاری مثال زدنی دارند که آنها را به فردی سختکوش تبدیل میکند. این افراد مسیر زندگی خود را میدانند و با اشتیاق، پشتکار و سخت کوشی به دنبال هدف نهایی خود میروند.
چیزی که شما را به فردی منحصر به فرد تبدیل میکند ترکیب اشتیاق و پشتکار است. استعداد به هیچ وجه تضمین کننده سرسختی نیست. افراد سرسختتر بیشتر پیشرفت میکنند. بین هوش و سرسختی هیچ ارتباطی وجود ندارد. توانمندیهای ما یک بحث است و کارهایی که با آن توانمندی انجام میدهیم بحث دیگری است.
تلاش مهمتر از استعداد است
در بیشتر جوامع بشری استعداد به موضوعی مهم و البته حیاتی تبدیل شده است. اگر سری به مدارس و دانشگاهها بزنید و با افرادی که در رشتههای مختلف تحصیل میکنند صحبت کنید متوجه میشوید که بیشتر انتخابهایشان بر پایه موضوعی به نام استعداد بوده است.
به نظر میرسد انسانها بیشتر از آنچه که منطقی به نظر بر استعداد و توانمندیهای ذاتی تکیه کردهاند. هر چند وجود استعداد برای رسیدن به موفقیت الزامی است اما چیزی که شما را به عظمت و بزرگی میرساند فقط استعداد نیست.
تلاشی که شما در مسیر پیدا کردن اشتیاق درونی و پرورش آن به خرج میدهید مهم تر از استعداد است. برای اینکه به درجات مهمی در زندگی برسیم باید کارهای کوچک زیادی را انجام دهیم که در واقع به نظر بیشتر افراد پیش پا افتاده هستند.
بهترین کاری که ما میتوانیم انجام دهیم این است که استعداد را به عنوان یک هدیه خداوندی در نظر بگیریم اما به دنبال تلاشی متمرکز برای رشد توانمندیها و اشتیاقهایمان باشیم.
استعداد یعنی وقتی تلاش می کنید، مهارتهایتان با چه سرعتی رشد میکنند. زمانی به موفقیت می رسید که از مهارتهایتان که به دست آورده اید استفاده کنید.
ما افراد با استعداد زیادی را دیدهایم که در زندگی خود به هیچ موفقیت والایی نرسیدهاند. این افراد با اولین مانع پا پس کشیدهاند و میدان رقابت را رها کردهاند. پس چیزی که ما برای موفقیت در زندگی نیاز داریم استعداد نیست. ما به سرسختی نیاز داریم.
سرسختی از چه اجزایی تشکیل شده است؟
افراد سرسخت در برخی از ویژگیها با هم مشترکاند. آنجلا داکورث بر این باور است که شما برای پرورش سرسختی در خود باید 4 ویژگی را مدنظر داشته باشید:
- علاقه: اشتیاق با لذت درونی از کاری که انجام می دهید شروع می شود. به چه کاری بیشتر علاقه دارید؟ حاضرید زمان خود را روی چه کارهایی صرف کنید؟
- تمرین: شکلی از سرسختی، عادت روزانه ی تلاش برای انجام بهتر کارها نسبت به دیروز است. بنابراین پس از اینکه علاقه خود را پیدا کردید و توسعه دادید باید خودتان را وقف تمرینی متمرکز و صمیمانه کنید که فراتر از مهارت هایتان شما را به چالش می کشد و شما را به فردی مسلط تبدیل میکند.
- هدفمندی: چیزی که اشتیاق را کامل میکند این است که احساس کنید هدفی بزرگتر از خودتان دارید.
- امید: امید نوعی پشتکار است که متناسب با موقعیت معنا مییابد. از همان ابتدا باید یاد بگیریم به حرکت ادامه بدهیم حتی وقتی همه چیز دشوار می شود و حتی وقتی تردید داریم.
علاقه
اولین عنصر سرسختی علاقه است. میدانید در زندگی خود چه علایقی دارید؟ برای انجام چه کاری سر از پا نمیشناسید و مشتاقانه انجامش میدهید؟ یکی از مشکلات اصلی که افراد با آن دست و پنجه نرم میکنند این است که فلسفه زندگی خود را نمیشناسند.
خیلیها هستند که منتظرند یک نفر از راه برسد و همانند یک جادوگر به آنها راه را نشان دهد و اشتیاق اصلیشان را بیابد. داکورث معتقد است بیشتر افراد سرسخت و موفق سال ها زمان برای آزمودن چندین علاقه متفاوت صرف کرده اند و سرانجام آن علاقه ای را یافتند که در نهایت کل افکار زمان بیداری را به خود اختصاص داده است. این علاقه از همان ابتدا بهشان وحی نشده بود.
مهمترین مسئله در یافتن اشتیاق و علاقه این است که از آزمودن مسیرهای مختلف واهمهای نداشته باشید. اگر در حال حاضر نمیدانید میخواهید با زندگی خود چه کنید سوالات زیر شاید مسیر را برایتان روشنتر کند:
- دوست دارم به چه چیزی فکر کنم؟
- ذهن من کجا پرسه می زند؟
- واقعا چه چیزی برای من مهم است؟
- چطور از وقتم لذت می برم؟ چه کارهایی را با شور و اشتیاق بیشتری انجام میدهم؟
- چه چیزهایی را دوست ندارم؟ چه کارهایی برایم لذت بخش نیستند؟
به سراغ سالهای کودکی و نوجوانی خود بروید. در آن روزها چه کاری را بهتر و با شوق بیشتری انجام میدادید؟ اگر قرار باشد بابت کاری پول دریافت نکنید چه فعالیتی را انجام میدهید؟
تمرین متمرکز و حساب شده
بعد از اینکه علاقه و اشتیاق اصلی خود را پیدا کردید باید به فکر پرورش آن باشید. بیشتر افراد فکر میکنند با پیدا کردن علاقه همه چیز تمام میشود.
آنها چند ماهی را روی علاقهشان وقت میگذارند و چون نتیجه خوبی از آن نمیگیرند رهایش میکنند. واقعیت این است که پیدا کردن علاقه یک چیز است و پرورش آن یک بحث دیگر.
چیزی که در این مرحله اهمیت دارد تمرین آگاهانه و حساب شده برای پرورش علایق و اشتیاقهایمان است. هیچ شغلی وجود ندارد که کاملا با علایق ما سازگار باشد. حتی اگر شغلی را پیدا کنیم که با علایقمان همخوانی داشته باشد باز هم بخشی از آن را ممکن است دوست نداشته باشیم.
پس باید یاد بگیریم چطور علایق خود را عمیقتر کنیم و به مسیری که انتخاب کردهایم پایبند باشیم. مسیر زندگی افراد موفق به تدریج بهبود یافته است. شاید این همان فلسفه کایزن باشد که خیلیهایمان نادیدهاش میگیریم.
برای رسیدن به چنین بهبودی باید تمرین متمرکز یا حساب شده را بلد باشید. بیایید گامهای عملی این نوع تمرین را با هم مرور کنیم:
- در ابتدا یک هدف اصلی برای خودتان انتخاب کنید.
- هر روز یک یا دو ساعت از زمان خود را صرف تمرین متمرکز بر روی این هدف نمایید. بر روی نقاط ضعف خود کار کنید و ببینید چطور میتوانید این نقاط ضعف را بهبود ببخشید.
- از افراد متخصص بازخورد آگاهانه بگیرید. اگر مشاور یا متخصصی کنارتان نبود خودتان دست به کار شوید. از خود بپرسید: من چه نقاط ضعفی در این هدف دارم؟ چه بخشهایی از آن را باید بهتر کنم؟ آیا مسیری هست که باید تغییر دهم؟
- حالا بعد از تسلط اولیه بر هدف خود، آن را بارها و بارها تکرار کنید تا جایی که بر آن مسلط شوید.
هدفمندی
جزء دیگر سرسختی هدفمندی است. هر چند ما مسیر خود را با یافتن و شناسایی اشتیاق و علاقه شخصیمان آغاز میکنیم اما برای ادامه مسیر به معنایی بزرگتر از خودمان نیاز داریم.
معنایی که بتواند هم برای ما سودمند باشد و هم زندگی دیگران را بهتر کند. ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم و برای بقای خود به دیگران نیاز داریم.
پس باید در مسیر خود به فکر شکوفایی و رشد دیگران هم باشیم. موفقیت ما زمانی تضمین میشود که به فکر رشد و موفقیت دیگران باشیم. حالا که در مسیر سرسختی قرار گرفتهایم باید ببینیم چطور میتوانیم از کاری که می کنیم برای بهبود زندگی دیگران استفاده کنیم.
آنجلا داکورث میگوید:
ایده هدفمندی در اساسیترین شکل خود این طرز فکر است که آنچه انجام میدهیم برای افرادی غیر از خودمان اهمیت داشته باشد. هدفمندی به معنای قصد مشارکت در رفاه دیگران است.
پس باید ببینیم چطور میتوانیم در مسیر شغلی خود بخشندگی را تمرین کنیم. برای رسیدن به این هدف سوالات زیر را از خودتان بپرسید:
- کاری که حالا انجام میدهید چطور میتواند مشارکتی مثبت در جامعه داشته باشد؟
- چطور میتوانید با روشهایی کوچک اما معنادار کار کنونیتان را تغییر دهید تا ارتباط کارتان را با ارزش های اصلی تان بهتر کنید؟
امید
امید یعنی چه؟ تعاریف مختلفی برای امید وجود دارد اما در نگاه داکورث و مسئله سرسختی، امید یعنی اینکه خودمان کنترل زندگی را به دست بگیریم و تصمیمات آگاهانهای اتخاذ کنیم.
همه ما افرادی را دیدهایم که خود را قربانی شرایط میدانند و حاضر نیستند بهبودی در وضعیت زندگیشان ایجاد کنند. اینها همانهایی هستند که با هر مانعی دست از کار میکشند و شکست را به منزله پایان راه میدانند.
اما واقعیت این است که تلاشهای خود ما میتواند اینده را بهبود ببخشد. این که حس کنم فردا بهتر خواهد بود با اینکه می خواهم فردا را بهتر کنم خیلی فرق دارد.
ما باید عامدانه به دنبال بهتر کردن آینده خود باشیم. برای رسیدن به چنین امیدی باید بر روی خودمان کار کنیم. اگر میخواهید امیدی را پرورش دهید که شما را سرسختتر میکند باید طرز فکر پویا داشته باشید. یعنی باور کنید که بر روی افکار و باورهایتان کنترل دارید و میتوانید مسائلی که در حیطه اختیاراتتان است را تغییر دهید.
خوش بینی را بیاموزید و یاد بگیرید که شرایط را جور دیگری تفسیر کنید. اگر عادت کردهاید که از کاه کوه بسازید و شرایط را به بدترین شکل ممکن تفسیر کنید از امروز با خودتان مثبت حرف بزنید.
ببینید در میان شرایط سخت و طاقت فرسا میتوانید دیدی مثبت داشته باشید؟ میتوانید تفسیر مثبتی از شرایط را پرورش دهید؟ میتوانید با خودتان با مهربانی و شفقت حرف بزنید؟
خلاصه کتاب سرسختی: حرف آخر
چیزی که در خلاصه کتاب سرسختی یاد گرفتیم این است: سرسختی رشد میکند. اگر میخواهید به عظمت و بزرگی برسید مسیری که آنجلا داکورث گفته را اینگونه طی کنید:
- علایق و اشتیاق خود را بیابید. لازم نیست عاشق تمام جنبههای کارتان باشید. فقط باید هوشمندانه انتخاب کنید.
- بر روی علاقه خود سخت تمرین کنید. نباید دست از کار بکشید. تمرین متمرکز و حساب شده همان چیزی است که شما را از بقیه متمایز میکند.
- به هدفی بالاتر از خودتان فکر کنید. چطور میتوانید دنیا را به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنید؟
- امید را با خودگوییهای مثبت، خوش بینی آموخته شده و طرز فکر رشد پرورش دهید. قربانی شرایط نباشید.
2 Comments
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
بسیار جذاب بود سپاس I
از نظر ارزشمندتون ممنونم. خوشحالم براتون مفید بوده